گاهی یه حسی رو تو زندگی با تمام وجود لمس میکنی که واست خیلی تازگی داره. بهش عشق نمیگن. بیشتر مثل سقوط آزاده. دختری بود که واقعاً دوستت داشت و به خاطر یک خانواده مزخرف از خودراضی که داری نمیتونی بهش برسی. میدونی که دوستت داشته ، میدونی که بین این همه شک ، به عشق اون اطمینان داشتی و حالا اون رفت برای همیشه. قرعه اش به نام کسی دیگر افتاد و حالا میفهمی که این مدت تو هم عاشقش بودی و خودت هم نمیدونستی. افسوس که همیشه وقتی چیزی رو از دست میدیم میفهمیم چه چیزی رو از دست دادیم.بالاخره انگار خیاط هم در کوزه افتاد.
روزهای مزخرفی را در پیش دارم. دعا کنید...
روزهای مزخرفی را در پیش دارم. دعا کنید...
۵ نظر:
آدم اگر چیزی رو دوست داشته باشه حفظش میکنه. عاشق نبودی
گاهی عاشق میشوی ولی بخاطر خود او مجبوری جدا بشوی و بدتر اینه که طرف نمیفهمه و تورو مقصر میدونه ولی نمیدونه که تو چه فداکاری بزرگی کردی
جناب اقاي شپلوتكو اين رسم دوستيه كه ادرس ندادي؟:))
شهرزاد
خدا نکنه روزهای بدی در پیش داشته باشیو, خدا برای هیچ بنده ای روز های بد نمی خواد.
نگاه ماست که بد میبینه.
فعلاً که داغان تشریف داریم
ارسال یک نظر