۱۳۸۸/۱۰/۱۱

تصمیم بزرگ

تصمیم فرمودیم زن بستونیم
فعلاً این هفته چند تا خواستگاری با هم داریم .
عین سگ هم میترسیم که نکنه در حال به فاک دادن آزادیمان هستیم
ولی از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون که انگار بدون این موجودات متفاوت از کمر به پایین و ایضاً متفاوت در نواحی سینه نمیشه زندگی کرد با آرامش که به هر حال باید جوابی هم به قسمتهای خاصی از اندامم بدهم که بنده خدا خیلی بی صبری میکنه و البته از همه مهمتر هوس راه رفتن دو نفره از نوع LoveStatus توی پارک تو فصل پاییز در حالیکه کف پیاده رو پر از برگهای نارنجی سرنگون شده از درخت هستند بدجوری آدم رو هوس میندازه واسه درگیر شدن تو یه ماجرای عاشقانه البته حلال از نوع ازدواج دائم که بابتش باید خیلی از آزادی های فعلیت رو به فراموشی بسپاری. تا خدا چه خواهد...

۶ نظر:

ناشناس گفت...

پس با این حساب جواب اون سه نقطه پروفایلت همین پست بود !!!
سرنوشت محتوم همه همینه انگار! اما جدا یه سوال سخت نیست برات که بخوای تن به عشق قراردادی بدی!!! امیدوارم که در خواستگاری پیش رو موفق باشی

شپلوتکو گفت...

نظر بالا ، نظر فوق العاده چرتی بود

ناشناس گفت...

چه بی جنبه هم تشریف داری! گرچه از کسی که چند تا خواستگاری باهم میره باید حدس میزدم بیش از این انتظاری نیست!!امیدوارم چشاتو خوب باز کنی تاسرت کلاه نره داداش!!

nava گفت...

شپلوتکو جانم مبارک باشه به نظرات چرند هم اهمیت نده. موفق باشی. من خیلی برات خوشحال شدم.

نوا گفت...

راستی شپلوتکو جان دکتر شریعتی می فرمایند:عاقلانه ازدواج کن و عاشقانه زندگی کن. همین کاری که انجام میدی خیلی هم درسته. بازم مبارکت باشه مبارکت باشه
مبارکت باشه
و خوشبخت باشی با عزیز ملوسی که مهربان همسرت خواهد شد.

ناشناس گفت...

مباركه يه جوري توضيح دادي ما هم دلمون خواست